یک بار با نویسندهای به نام دن شائون مصاحبه میکردم، او حرف خیلی خوبی زد.گفت که اگر هر کس که پ لهای بالاتر ایستاده دست دراز کند و فردی را که از او پایینتر ایستاده یک پله بالا بیاورد جهان جای بسیار خوبی برای زیستن خواهد بود.
حرفهای من اگر در این ایام نزدیک به عید نوروز یک نفر را به سمت کتابی بکشاند راضی خواهم شد. امسال اتحادیه ناشران و کتابفروشان اقدام جالبی کرده و با کارت تبریکی به مناسبت عید نوروز یک پرسش اساسی را پیش رو گذاشته که چرا به عزیزان خود کتاب هدیه ندهیم؟
تصور میکنید چه اتفاقی می افتد اگر هر کدام از ما که برای عید دیدنی به خانه اقوام خود میرویم به جای دسته گل یا عیدی نقدی کتاب هدیه بدهیم؟ بهخصوص برای کودکان، آن هم با این همه نشر در زمینه کودک. آیا نباید دولت و سایر نهادهای مدنی از چنین کاری استقبال کنند؟کشورهای اروپایی و آمریکا بیشتر از 70 درصد کتابهای مصرفی جهان را تولید میکنند.گرچه این آمار به کیفیت آثار اشاره نمیکند و بیشتر نگاهی کمیدارد اما به هر حال رقم چشمگیری است.
در ایران هم میتوان به آمار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشاره کرد اما همین آمار هم نگاه کمی دارد تا کیفی.ولی در زمینه کتابخوانی متأسفانه هیچ مطالعه جدی تاکنون صورت نگرفته است و دیدگاههای متفاوتی دراین زمینه وجود دارد.
عده زیادی از چهرههای شاخص فرهنگی کشور معتقدند که درصد کتابخوان و کتابخوانی در جامعه ما کم است. تحلیلهای گوناگونی هم برای این موضوع ارائه میکنند.
یک ذهنیت در جامعه ما وجود دارد و آن این است که میزان و سرانه کتابخوانی در کشور ما بسیار پایین است؛ سؤال من این است که ما بهعنوان نویسنده و شاعر و اهل قلم چه کردهایم و متولیان فرهنگ کشور چه کردهاند؟ چقدر از سهم رسانه ملی که یا با مالیات مردم اداره میشود یا با پول منابع طبیعی همین مردم در تبلیغ کتاب و کتابخوانی است؟آیا تا به حال سعی کردهاند همانقدر که پفک و چیپس تبلیغ میکنند برنامهای هم درباره کتابخانه ملی بسازند؟
از یک طرف آمار کتابخوانی را میکوبیم و از طرف دیگر برای نشر مانع تراشی میکنیم.به هر حال آمار کتابهایی که پشت در اداره کتاب مانده گاهی نویسنده و ناشر را ناامید میکند، کم نیست.
ناشران و نویسندگان و مترجمان و شاعران و در یک کلام اهل قلم حد اقل انتظارشان از نهادهای حکومتی این است که به آنها اعتماد شود و محیطی آرام و بدون تنش فراهم شود تا بتوانند به خلاقیت ادبی خود بپردازند.نکته دیگر شفافیت قوانین نشر است که باعث میشود برخوردهای سلیقهای کمتر شود.
راهکار و ایدههای نو برای بهبود وضعیت کتابخوانی و افزایش میل و رغبت نسل جوان و نوجوان به مطالعه با نسخه پیچی درست نمیشود.نسل جوان را باید از پایه با کتاب آشنا کرد.کتابخوانی باید یک نوع فضیلت محسوب شود.باید کاری کنیم که جوانان ما به جای آنکه به وسیله نقلیه و مدل لباس خود بنازند به کتاب خواندن بنازند.
جامعهای که روزبه روز میزان افراد باسواد آن افزایش پیدا میکند و سطح تحصیلات رشد جهشی دارد، بهصورت طبیعی نیازش به کتاب و کتابخوانی بیشتر میشود. میزان باسوادان ما را در اوایل انقلاب با حالا مقایسه کنید، همچنین تعداد دانشجویان و دانش آموختگان سطوح عالی را مقایسه کنید.
تیراژ کتابها را هم کنار آن بگذارید.مطالعات عامه مردم در روانشناسی، خودشناسی، کف بینی و انواع و اقسام فالنامهها بهصورت چشمگیری افزایش پیدا کرده است. اینها باعث شده آمار کتابهای چاپ شده به شدت افزایش یابد.اما در زمینه علوم انسانی، ادبیات و رمان حساسیتهای بیشتری هست و صرفا نمیشود به آمار تکیه کرد.
آمار و ارقام کتابهای چاپ شده ممکن است بالا باشد و حکایت از افزایش تعداد عناوین کتابهای منتشر شده داشته باشد، اما دو نکته اساسی در این زمینه وجود دارد که نباید نسبت به آن بیتوجه بود: نکته اول این است که باید توجه داشته باشیم که بسیاری از کتابهای مندرج در این آمار کتاب درسی و کمک درسی دانش آموزان یا دانشجویان است و چاپ و نشر و خرید آنها حکایت از علاقهمندی مردم به مطالعه کتاب نمیکند.
در کشور ما جمع تیراژ همه روزنامهها و مجلهها به 2 میلیون نسخه نمیرسد حالا بگذریم که همین روزنامههای موجود هم گاه تحمل نمیشوند یا بازار تحمل نمیکند و بهعلت کمبود مخاطب پس از مدتی ضرر میکنند و روزنامه را میبندند یا اینکه بهصورت مقطعی به مناسبتهایی منتشر میشوند و بعد خلاص در حالی که فقط تیراژ یکی از روزنامههای ژاپن به نام آساهی شیمبون حدود 20 میلیون نسخه در یک روز است.
بخش مورد مناقشه سهم علوم انسانی و زیرمجموعههای مختلف آن از جمله ادبیات است.شواهد گوناگونی حاکی از کم علاقگی به مطالعه در کشور است. امروز مردم ما نه تنها نسبت به خواندن کتاب بهصورت آزاد خیلی بیتوجه هستند، بلکه میزان رغبت به مطالعه روزنامه و مجله هم در کشور ما پایین است.البته به همه اینها باید اضافه کرد ترجیع بند ما وارث فرهنگ چندهزار ساله هستیم و از این دست حرفهارا . قطعاً اگر میراث دار حافظ و سعدی و فردوسی نبودیم شبهای چهارشنبه آخر سال به جای بوته آتش زدن کتاب آتش میزدیم.
انگلیسیها وآمریکاییها فقط برای یک شاعر مثل شکسپیر میلیونها عنوان کتاب و رساله و مقاله نوشتهاند. ما برای مشاهیرمان چه کردهایم؟ به هرحال در نظر داشته باشیم این کسانی که بهعنوان نویسنده و شاعر و مترجم مورد عتاب و خطاب قرا ر میگیرند برخی مورد تکریم نسلهای پس از ما قرار خواهند گرفت.کاری نکنیم که از آیندگان خجالت بکشیم.دیروز کتاب چهرههای خانم مریم زندی را می خواندم و میدیدم که صف رفتگانش بسیار درازتر از ماندگان است.در ایام نوروز که پیش رویمان است کام هم را تلخ نکنیم.
سال 1387 را سال تعامل با اهل فرهنگ بدانیم و اگر دستی زیر بالشان نمیگیریم سنگی هم بر سر راهشان قرار ندهیم.